کد مطلب:315247 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:201

یا حسین - به حق عباس
حضرت مستطاب حامی و مروج مكتب محمد و آل محمد و شیفته ی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، جناب آقای حاج حسین بدرالدینی حیدر خانی زید عمره العالی عنایت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام را نسبت به خود و پدر محترمش رحمه الله این گونه به تحریر درآورده اند. خداوند - ان شاء الله آن سفر كرده ی عزیز را از سفره ی عنایات و محمد و آل محمد علیهم السلام بهره مند سازد و ایشان را از شر شیاطین انسی و جنی حفظ فرماید، آمین رب العالمین.

جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی ربانی - كه سعادت تدوین مجموعه ی حاضر را نصیب برده و به این همت عاشقانه ذخیره ی محشر را، فراهم آورده و به عالی ترین مكان ارتقا یافته و به والاترین درجه ی فیض و توجه نائل آمده است - خواستند كه نام حقیر نیز در حاشیه افتخار نامه ای كه تنظیم نموده به ثبت رسد «ای بخت! تو خوش كه بخت ما كردی خوش».

فیض التجاء به آل محمد فرزندان فاطمه و علی علیهماالسلام عالی ترین توجه الهی، بلكه هدیه ی خدای تعالی به ابنای بشر بوده و سعادتمند آنهایی كه چون



[ صفحه 485]



پیامبران علیهم السلام آل بیت شرف و عزت را قبله نیاز قرار داده و پیوسته بر آن درگاه پناه برده اند.

راقم به عنایت بی علت آل علی علیه السلام خاصه صاحب الأمر و العصر و الزمان ارواحنا فداه به این سعادت نواخته شده ام كه حتی نمك طعام خود را از آل عصمت علیهم السلام طلب كنم و موالیان، كریمانه نالایق نوازی نموده اند.

از جمله پدرم حسن بن هادی بن مهدی بن پیر حیدر خانی سمنانی كه از تبار خوبان و همنشین نیكان روزگارش بود و پاكان عصرش به این تعریفش می كردند: نه حرامی خورد و نه حرامی مرتكب شد، پیشه دست به كار و دل به یار داشت - بر اثر فشار و زحمات زندگی به بستر كشیده شد و در آن حال، سكته ای مغزی كرد. پلك چشم بسته شده، پزشكان دستور عمل جراحی مغز دادند، فراق با تلاوت قرآن و زیارت عاشورا او را چنان رنج می داد كه برخلاف میل باطنی تن به عمل جراحی داد.

لكن فوری مهر تربت را به ایشان داده، عرض كردم: شب ها روی چشم بگذارید و بگویید: یا حسین! به حق عباس.

او چنین كرد دو روز طول نكشید، شفا یافت، سلامتی كامل بازگشت. تقریبا دو سال گذشته بود كه سكته شدیدی او را به حال اغما درآورد و در بخش بیمارستان مهر - كه تقریبا اتاق انتظار مرگ است - بستری شد. شبی خواستم با ایشان - كه آخرین ساعات را می گذراند - دیدار كنم. ساعت 11 شب در حالی كه كاملا بیهوش بودند، به دیدنش رفتم، پایشان را بوسیدم و مزاحمت را كم كردم.

طبیب به حاج سید نصرالله نقوی - كه از خوبان خدمتگزار روزگار است - گفته بود: به ایشان بگویید: خود را برای فردا و مراسم دفن مهیا كنند.



[ صفحه 486]



این پیغام را به من انتقال دادند. از این پیغام مشوش نشدم، زیرا من كه از همان لحظه ی دیدار به عباس بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام التجاء برده بودم و نذر كردم اگر پدرم به بركت توجه نور دل حیدر، شمع شهدای كربلا ماه بنی هاشم علیه السلام شفا یابد، كتابی در شرح حال ایشان تألیف كنم.

آن شب به بیداری صبح شد، بعد از نماز، خواب دامن چشم را گرفت كه ناگهان صدای همهمه ی اطرافیان بیدارم كرد. می گفتند: الآن از بیمارستان تلفن كردند، گفتند: آقای حسن حیدر خانی بیمار شماست؟

اینان كه انتظار مرگ داشتند، می گویند: بله، چی شده؟

جواب می دهند: ایشان می گویند: به عبدالرضا بگویید: چرا مرا تنها گذاشته است؟

بعد از آن به منزل انتقال داده شدند تا زمان مرگ عادی و راحت روزگار گذراندند.

ای عباس بن علی! باب توجه و عنایت حسین علیه السلام، شهید به حق حسین علیه السلام توجه و عنایت را از این نالایق برمدار.